یکی از مفاهیمی که در قرآن وروایات به آن توجهِ ویژهای شدهاست، مقولهی ولایت است. روایت معروفی در این زمینه وجود دارد که اسلام بر 5پایه بنا شده است که یکی از آنها ولایت است؛ بعد تعبیر روایت این است که آن طور که به ولایت فراخواندهشده است، به هیچ چیزی دعوت نشده است. یعنی اهمیت ولایت در اسلام بسیارزیاد است.
در این که مفهوم ولایت چیست و چهگونه انسان دارای ولایت است، مطالب زیاد است ونیاز به مطالعه است. در این نوشتار بنده میخواهم نکتهای جالب وکاربردی در این زمینه را با استفاده از دو کتاب(کتاب معلم معارف کاربردی ج4 و کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی) طرح نمایم.
درص150 کتابی که از معارف کاربردی نام بردم، پس از توضیحاتی که در این کتاب پیرامون "مقامِ ولایت" و معانیِ "نبی، وصی و امام" آمدهاست، تحتِ عنوانِ "تفاوت مقام امام با سایر اولیاءخدا" بیانشدهاست که سعه و ظرفیت اولیاء الهی بایکدیگر متفاوت است و به مقدارِ سعه وظرفیت امام (ع) به مأمومین و امت خیر و برکت میرسد. در ادامه بیان میشود که مثلا در امت حضرت موسی (ع) تعداد نمازها ده برابر امت اسلام بود و پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله به سفارش حضرت موسی (ع) از خداوند تقاضای تخفیف نمودند و نمازهای واجب پنج رکعت شد. این تخفیف یک امر قراردادی نیست که محصول چانهزدنِ پیامبر باشد؛ بلکه یک رابطهی تکوینی است. این امام است که میخواهد نفوس را به سمت خداوند بکشاند و در نتیجه به میزان سعه و ظرفیت نفس او، راه آسانتر ومسیر سادهتر میشود». بعد در این زمینه مثالی بیانمیشود: همچون کسی که بالای کوه ایستاده وبرای کسانی که پایین هستند طنابی انداختهاست. هرچه سعهی نفسانی کسی که بالای کوه است بیشتر باشد و بتواند طناب را بیشتر بکشد، اززحمت کسی که پایین است کمتر میشود. منتها نه آنطور که فرد از پایین اصلا نیازی به تلاشکردن نداشتهباشد؛ بلکه شخص باید تلاش خود را انجام دهد ولااقل سر رشته را نگهدارد اما به برکت و سعهی نفس کسی که سرطناب دردست اوست، از زحمت کسی که پایین است کاسته میشود.».
در اینکه نگاهداشتنِ سرِ رشته به چیست، باید تأمل ودقت به خرج داد. شاید تعبیرِ انجام واجبات وترک محرمات مختصرترین تعبیری در این زمینه باشد که وافی به مقصود است. لکن اینکه هرشخص باتوجه به شرایط و امکاناتش چه وظایفی دارد، نیاز به بررسیِ بیشتری توسط آحادِ مسلمین دارد.
آیهای را اخیرا زیاد از تلویزیون شنیدهام که به همراه شعری نمایش داده میشد و میتواند ارتباطی با بحثِ ما داشتهباشد. إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی سَبیلِ اللَّهِ أُولئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ (2/بقره) »
گرت هواست تا که معشوق نگسلد پیوند / نگاه دار سرِ رشته تا نگه دارد
حضرت آقا در بخش چهارم از سلسله جلسات طرح کلی اندیشه اسلامی که تحت عنوانِ "ولایت" مطرح شدهاست، به توضیح این مسئله و بیان ابعاد مختلفِ آن میپردازند. در ابتدا ایشان پس از بیان اهمیت مسئلهی ولایت، اشارهای به مطالبِ قبل میکنند که هدفِ اصلیِ پیغمبر، ساختنِ انسانها، به تکامل رساندنِ انسان و تخلق دادنِ انسانها به اخلاقالله میباشد. راهی که پیغمبر برای این هدف میپیماید، تشکیل جامعه و نظام اسلامی یا به تعبیری درست کردنِ کارخانهی انسانسازی است. جامعهی اسلامی نیز عبارت است از جامعهای که در رأس آن خدا حکومت میکند، تشکیلات را دین خدا بهوجودمیآورد، قوانین و مقررات و روابط اجتماعی را دین خدا تعیین میکند و نیز دینِ خدا آنهارا اجرا میکند. در ادامه پس از توضیحاتی بیان میشود که در ابتدایِ امر که دعوت پیغمبر شروع میشود، برای اینکه بتواند جامعهی مورد نظر را تشکیل دهد، احتیاج دارد به یک جمع به هم پیوستهی متحد. لذا پیغمبر شروع میکند با آیات قرآن و موعظهی حسنه چنین جمعیتی را بهوجود بیاورد. اینها مسلمانانِ صدرِ اسلام هستند که درمیانِ جامعهی جاهلیِ مکه، زندگی میکنند. حال به این دلیل که اینها در اقلیتند وبه خاطر اینکه در مقابل اکثریت هضم و نابود نشوند و در آینده جامعهی اسلامی بادستانِ استوارِ اینها بناشود و اداره شود و ادامه پیدا کند، اینها را هرچه بیشتر به یکدیگر متصل مینماید وهرچه بیشتر از سایر جبههها جدا میکند. ولایت در اصطلاحِ اولیِ قرآنی، یعنی همین بههمپیوستگی و اتصال شدیدِ این افراد بایکدیگر ونیز جداییِ ایشان از جبههها وقطبهایِ دیگر به این دلیل که هضم و نابود نشوند. و میفرمایند که اگر مؤمنین به این معنا ولایت نداشتهباشند، از برداشتنِ بار امانتی که بر دوش آنهاست، عاجز خواهند ماند. و ادامه میدهند که اصلا دلیل باقی ماندنِ شیعه تا این زمان به خاطر ولایت است(باوجود خلافتهای ضد شیعی و خفقان و اختناق و شکنجهها و کشتارِ آنها). و تأکید میکنند که چقدر اشتباه است که عدهای فکر میکنند ولایت ائمه یعنی فقط ائمه را دوست داشتن. پس تا اینجا خلاصه این است که اگر امت اسلامی بخواهند ولایت داشتهباشند، باید دو جهت را مراعات نماید: یک جهت مربوط به ارتباطات داخلی است؛ که یعنی هیچگونه تفرق و اختلافی در سرتاسر امت عظیم اسلامی نباشد و صفهای گوناگون در داخل این امت تشکیل نشود. یک جهت مربوط به روابط خارجی است؛ که یعنی امت اسلامی باید سعی کند روابط خود با دنیای غیرمسلمان را طوری تنظیم کند که ذرهای تحت فرمان آنها قرارنگیرد و ذرهای تحت تأثیر افکار آنها قرارنگیرد. البته این به این معنا نیست که عالم اسلام و امت اسلامی در انزوای ی به سر بَرَد. چرا که روابط معمولیِ بازرگانی، دیپلماسی و ی جریان دارد. لکن ولایت با آنها ندارد و با آنها پیوستگی ندارد؛ یعنی آنطور پیوندی با آنها برقرار نمیکند که اگر آنها خواستند، بتوانند عالم اسلام را تحت تأثیر خودشان قراردهند. اما یک جهت و بعد سومی نیز ایشان برای ولایت میشمرند و آن ولایت با امام است. ولایت با ائمهی هدی یعنی اگر امتی بخواهد ولایتِ قرآنیای که تا اینجا گفتهشد و دو جهت برایش ذکر شد را رعایت نماید، احتیاج دارد به یک نقطهی قدرتِ متمرکز در متنِ جامعهی اسلام که تمام نیروهایِ داخلی به آن نقطه بپیوندد، همه از آنجا الهام بگیرند، همه حرفِ او را بشنوند و به آن عمل کنند. آن قدرتِ متمرکز امام است. امام یعنی حاکم و پیشوایی که از طرف پروردگار در جامعه معین میشود. البته امام شرایطی هم دارد که به طور خلاصه باید یک موجودِ تبلوریافتهای از تمام عناصرِ سازندهی اسلام باشد. که اسمِ او را ولی میگذاریم. بعد از بیانِ توضیحاتی که مربوط به این مطالب میشود، حضرت آقا به این سؤال میپردازند که یک انسانِ دارای ولایت، چگونه انسانی است ومن اگر بخواهم دارایِ ولایت باشم باید چگونه باشم؟ در پاسخ ایشان میفرمایند که مثلا احترام گذاشتن به ائمه ع محبت داشتن به ایشان در دل یا گریه کردن برای مصایب امام حسین ع این ولایت نیست؛ البته یکی از گوشهها، شعبهها، بخشهایِ بسیار دورِ اصلِ بسیار مهمِ ولایت میتواند به حساب بیاید. اما معنای ولایت در یک انسان، وابستگیِ فکری و عملیِ هرچه بیشتر و روز افزونتر با ولیّ است. اگر بعد از اینکه ولیّ خدا را شناختی، تلاشِ تو تلاشِ او، جهادِ تو جهادِ او، دوستیِ تو دوستیِ او، دشمنیِ تو دشمنیِ او، جبههبندیهایِ تو جبههبندیهایِ او باشد، تو دارای ولایت هستی. فرمایش ایشان در ص567 کتاب به این صورت است که ائمه هدی (ع) بعد از شهادت امیرالمومنین، یک سره در راه ولایت کوشیدهاند، یک سره. تمام تلاش ائمه برای این بوده که ولایت را زنده کنند. جامعهی اسلامی را احیا کنند، این نهالی را که به نام انسان در این مزرع، در این باغستان، در این نهالستان غرس شده، با آب گوارایِ جان بخشِ حیات آفرینِ ولایت، زنده و سرسبز و بالنده کنند. این تلاش ائمه بوده، از راهش، با شکل لازم». پس از آن میفرمایند برایِ ولایت یک جامعه تلاش کردن، راهش این است که تلاش کنیم برای قدرت دادن به ولیّ اسلام، به ولیّای که خدا گفته. یک ولیّ را خدا با نام میگوید، یک ولی را خدا با نشان میگوید. یک وقت هست علی بن ابیطالب ع به نام وخصوصیات مشخص شدهاست. یک وقت هست، خودِ آن ولیای که با نام مشخص شده، میگوید: فأما من کان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا لدینه مخالفا علی هواه مطیعا لأمر مولاه»، این طور مشخص میکند. برای خاتمه این بخش از مطلب را نقل میکنم: وقتی که انسان بنا داشت که قوانین اسلامی و مقررات الهی را در جامعه، به صورتی که ولایت حکم میکند، زنده و احیا بکند، آن وقت میگردد راهش را پیدا میکند. میگردد، روشها و شیوههایی که دنیا بر دوش انسان و بر گردن انسان میگذارد، آنها را یاد میگیرد».